قیمتِ سیگار؛ حالم را گرفت
داغیِ سشوار؛ حالم را گرفت
تنگیِ تیشرت؛ قلبم را شکست
چسبیِ شلوار؛ حالم را گرفت
جنگ، بی آبی، تورّم، قطع برق
مجریِ اخبار حالم را گرفت
فکر میکردم که خیلی خوشگلم!!
دیدن « گار » حالم را گرفت
آدمِ بی کار؛ وقتم را ربود
آدمِ پرکار حالم را گرفت
گرچه بابا داد پولش را ولی
قیمتِ تالار حالم را گرفت
هی خدا بخشید جرمم را ولی
وقتِ استغفار حالم را گرفت!
زیر میزی، نرخِ دارو، آمبولانس
غصهی بیمار حالم را گرفت
گُل مرتّب کرد احوالِ مرا
در کنارش خار حالم را گرفت
بارِ دیگر داخلِ سیما « جومونگ »
میشود تکرار، حالم را گرفت
مطمئن بودم که خیییلی شاعرم!
خواندنِ عطار حالم را گرفت
درباره این سایت