فردی چند گردو به بهلول داد و گفت:
بشکن و بخور و برای من دعا کن.
بهلول گردوها را شکست و خورد اما دعا نکرد.!
آن مرد گفت:
گردوها را می خوری نوش جان،
ولی من صدای دعای تو را نشنیدم.
بهلول گفت:
مطمئن باش اگر در راه خدا دادهای، خدا خودش صدای شکستن گردوها را شنیده است!!
تو بندگی چو گدایان به شرط مزد مکن،
که خواجه خود روش بنده پروری داند!
برگرفته از: @jomelat_Nab
درباره این سایت